بزرگنمایی:
شنوندگان محترم رادیو رسانه ای صبح ملت
با سلام و درود
ضمن عرض تسلیت به مناسبت تاسوعا و عاشورای حسینی و آرزوی قبولی عزاداریهای شما در این ایام
؛ با احترام به پیشگاه سرور و سالار شهیدان امام حسین (ع) ؛ با شماییم در برنامه ای دیگر از ویژه برنامه ی یارمهربان
در این برنامه من ثنا صمصامی و خانم لیلا حجازی به معرفی کتاب فصل شیدایی لیلاها به نویسندگی سید علی شجاعی خواهیم پرداخت .
با ما همراه باشید .
سید علی شجاعی نویسندهٔ ایرانی، در سال 1362 شمسی در تهران متولد شد. او تحصیلات خود را در رشته مهندسی صنایع گذرانده است.
وی فرزند نویسنده معروف سید مهدی شجاعی است و تحت تاثیر پدر خود و علاقه ی خویش به نویسندگی روی آورد .
کتاب فصل شیدایی لیلاها که برنده جشنواره ملی جوان ایرانی شده ، رمانی تاریخی و مذهبی به شمار میرود که به روایت تردیدها و تصمیمات افراد در حادثه عاشورا بر سر ماندن یا نماندن در کنار امام حسین (ع) میپردازد.
در شب حادثه، چراغها خاموش میشوند تا طبق فرموده امام حسین (ع) هر کس که میخواهد، برود اما آنها حضرت را تنها نگذاشته و فردای آن شب ، قیام تاریخی عاشورا ، رقم خورد.
کتاب فصل شیدایی لیلاها، روایت همین آدم هاست؛ از لحظه انتخاب شدنشان، تا لحظه انتخاب کردنشان.
آنها نیز انسانهای معمولی و عادی بودند، ترس داشتند، دغدغه و آرزوی زندگی را با خود حمل میکردند، ترس از مرگ در وجودشان بود ، مانند هر انسان دیگری به فکر منافعشان بودند اما ، در زمان انتخاب، ماندند و فصل شیدایی را رقم زدند .
نام این اثر اقتباسی از نام اساطیری لیلی و مجنون است، چرا که همه افرادی که در کنار آن حضرت ماندند عاشقان واقعی بودند.
پایه و اساس کتاب فصل شیدایی لیلاها بر کلمات و عبارات لطیف و نرم استوار شده است.
تمامی وقایع از تاریخ 18 ذیالحجه تا روز عاشورا را بارها و بارها شنیدهاید اما این کتاب چنان روایت دلنشینی از این حادثه ارائه میکند که بیتردید ، شما بدون وقفه ، آن را گوش خواهید کرد.
شجاعی در این کتاب به بررسی لایههای پنهان اتفاقات عاشورا از زبان هفت راوی میپردازد که هر یک از آنها گاهی در کنار امام ایستاده و حتی گاهی در مقابل او قد علم کردهاند، به همین دلیل داستان از منظرهای متفاوت بازگو میشود .
در قسمت هایی از این کتاب می خوانیم :
ضحاک خاک بر سر میریزد، روی میخراشد، پیراهن چاک میدهد، ضجه میزند؛ اما جانش لختی آرام نمیگیرد. جنون بر تار و پود وجودش چنگ انداخته.
در سکوت مدام بیابان، تنها نالۀ ضحاک است که گاه در فراز میآید و دوباره خاموش می شود .
من فقط محتاج یک نیمروزم... همین... کاش همۀ عمرم را میتوانستم برابر کنم با یک غروب... لعنت به مکر ایام، که همۀ همراهیام را چه ارزان از چنگم بیرون کشید...
من با حسین بودم... به قاعدۀ همۀ سفر... هر کجا که بود... مرا به همراهی کاروان حسین می شناختند...
من با حسین بودم... او با کولهباری از نامههای کوفیان، ترک حرم گفت و ما را یاران این هجرت خواند...
من با حسین بودم به قاعدۀ همۀ سفر... بسوزد، خاکستر شود این عقل بیخرد... این خرد بیغیرت... که مرا چنین آوارۀ این صحرا کرده است...
ضحاک خاک بر سر میریزد، روی میخراشد، پیراهن چاک میدهد، ضجه میزند، اما جانش لختی آرام نمیگیرد، جنون بر تار و پود وجودش چنگ انداخته ...
خواندن این کتاب را به همه ی عاشقان مکتب عاشورایی امام حسین (ع) ، توصیه می کنیم .
این برنامه تلاشی بود از گروه اجتماعی رادیو رسانه ای صبح ملت
امید که مورد رضایت شما عزیزان قرار گرفته باشد.
گویندگان:
ثنا صمصامی_ لیلا حجازی
تهیه و تنظیم:
حسن فرخی_ لیلا حجازی
سردبیر محمد رشیدپور