غریزه؛ دوقطبی میان وجدان و عقل
به قلم محمدعلی پروازدوانی
فیلم غریزه ساخته سیاوش اسعدی یک ملودرام با رنگ و بوی نوستالوژی است که روایتگر عشق نارسیدهی نوجوانی است.
فرم داستان، تاریخی و روند روایت، خطی با اشارههایی به گذشته داستان فیلم دارد که با تعلیق داستان، مخاطب را در کنجکاوی نگه میدارد.
در فیلم با دو موضوع مجزا اما مرتبط با هم رو برو میشویم؛ دوگانگی عشق پدر و عشق پسر است که این تردید را ایجاد میکند که در شرایط و حال و هوای روایت داستان، کدام یک حق دارند عاشق باشند و کدام یک نباید عاشقی کنند و موضوع دیگر، دوراهی میان اثبات معرفت و ادای دین یا عاقلانه تصمیم گرفتن و واقعبینانه دیدن وکنارگذاشتن مشکلات است و تا انتهای فیلم ما با این دو موضوع سروکار داریم.
پدر نماد عقل و پسر نماد قلب است و جدال میان این دو، قضاوت را برای مخاطب سخت میکند و سختی آن هم این است که یکی از آن دو محق هستند نه هردو(به دلیل لو نرفتن داستان فیلم، به عمد از این بحث میگذریم).
تیم کارگردانی تلاش کردهاند دکور، لوکیشن، میزانسن تا حد امکان تداعی کننده قدیم باشد که تا حد زیادی موفق بودهاند اما روایت داستان با فرهنگ سنتی و قدیمی ایرانی آن هم در خانواده های روشنفکر مغایرت دارد و اگرچه ما قرار نیست مستند ببینیم و روایت فیلم را میبینیم اما این مغایرت کمی باعث عدم همراهی مخاطب با داستان میشود.
بخشهایی از فیلم ادای دین به فیلم سینما پارادیزو و مالنا تورناتوره است آنجا که موسیقی فیلم، برخی پلانها و علاقهمندی پسر نوجوان در فیلم به سینما، عشق نورسیده و اغواگری زن در فیلم پسر را هوایی در خیالات میکند.
غریزه بیش از آنکه با دیالوگ حرف خود را به ما بزند، با برداشتها، لانگ شاتها و پلانهایش با ما صحبت میکند و اینجا است که سیاوش اسعدی با زبان سینما میتواند با مخاطب خود صحبت کند بیآنکه جملهای گفتهباشد.

